درباره ما

http://s2.picofile.com/file/7891972254/siSTgu_265.jpg

با سلام
هدف از ایجاد این وبلاگ این بود که موضوع سبک زندگی ایرانی اسلامی را در فضای مجازی در حد وتوان خودم شیوه اش را با وبلاگ تخصصی سبک زندگی ایرانی اسلامی رواج دهم وبتوانم به سخنان رهبرم که مورد تاکیدشان سبک زندگی اسلامی ایرانی بودوایشان فرمودند:با پیشرفت در سبک زندگی،اهداف تمدن اسلامی محقق می شود .
من هم با ایجاد این وبلاگ در تحقق ساختن سخن زیبای رهبرم تلاش می کنم وگامی مثبت در این جهت برمی دارم.
پس با من همراه باشید
((ثبت شده در سایت ساماندهی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ایران))
دوستدارتان حسین رضایی-متولد 24خرداد 1373-اصفهان

لوگوونظرسنجی وبلاگ

New Page 2

بنر جشنواره

لوگوی کنگره ودیگر امکانات

معماري ايران داراي ويژگيهايي است كه در مقايسه با معماري كشورهاي ديگر جهان از ارزشي بخصوص برخوردار است: ويژگيهايي چون طراحي مناسب، محاسبات دقيق، فرم درست پوشش، رعايت مسائل فني و علمي در ساختمان، ايوانهاي رفيع، ستونهاي بلند و بالاخره تزئينات گوناگون كه هريك در عين سادگي معرف شكوه معماري ايران است.به طور كلي ميتوان معماري ايراني را در اين ۵ اصل مشاهده كرد.

١- درونگرايي:

يكي از باورهاي مردم ايران زندگي شخصي و حرمت آن بوده كه اين امر به گونه ‌ اي معماري ايران را درون ‌ گرا ساخته است. معماران ايراني با سامان ‌ دهي اندام ‌ هاي ساختمان در گرداگرد يك يا چند ميان ‌ سرا، ساختمان را از جهان بيرون جدا مي ‌ كردند و تنها يك هشتي اين دو را به هم پيوند مي ‌ داد.

درون گرايي مفهومي است كه به صورت يك اصل در معماري ايران وجود داشته و با حضوري آشكار ، به صورتهاي متنوع ، قابل درك و مشاهده است .
اصولاً در ساماندهي اندام هاي گوناگون ساختمان به ويژه خانه هاي سنتي، باورهاي مردم، بسيار كارساز بوده است. يكي از باورهاي مردم ايران ارزش نهادن به زندگي شخصي و حُرمت آن و نيز عزت نفس ايرانيان بوده كه اين امر به گونه اي معماري ايران را درون گرا ساخته است .

معماران ايراني با ساماندهي اندامهاي ساختمان در گرداگرد يك يا چند ميانسرا، ساختمان را ازجهان بيرون جدا مي كردند و تنها يك هشتي اين دو را به هم پيوند مي‌داد. خانه هاي درونگرا در اقليم گرم و خشك، همچون بهشتي در دل كوير هستند، فضاي درونگرا مانند آغوش گرم بسته است واز هر سو رو به درون دارد.

سر در اين خانه ها داراي دو سكو بود و درها داراي دو كوبه‌ي جدا ويژه‌ي مردان و زنان. دو دالان يكي از بخش بيروني و ديگري از بخش اندروني خانه به هشتي راه داشتند. اندروني‌جايگاه زندگي خانواده بوده و ‌بيگانگان بدان راه نداشتند.
بيروني، ويژه‌ي مهمانان و بيگانگان بود كه جداگانه پذيرايي مي شدند و گاهي مهمانان در بالاخانه (اتاق روي هشتي) كه به اندروني نزديك بود پذيرايي مي شدند.

بخش بيروني، آذين‌هاي بيشتري نسبت به اندروني داشت. معماران حتي در ساختمان‌هاي برونگرا مانند كوشك ميان باغ ها، نيز درونگرايي را پاس مي داشتند. كوشك ها ساختمانهايي برونگرا بودند كه گرداگرد آنها باز بود و از هر سو به بيرون باز مي شدند. بيشتر خانه هاي غربي يا شرق آسيا چنين هستند..

خانه هاي برونگرا در برخي سرزمينهاي ايران نيز ساخته مي شود. مانند كردستان، لرستان و شمال ايران، ولي در سرزمين هاي مياني و گرم و خشك ايران، خانه هاي درونگرا، پاسخ در خوري براي خشكي هوا، بادهاي آزاردهنده، شن هاي روان و آفتاب تند هستند.

ويژگي معماري غير قابل انكار آثار و ابنيه اي مانند خانه ، مسجد ، مدرسه ، كاروانسرا حمام و غيره مربوط به خصوصيت درون گرايانه آن است كه ريشه اي عميق در مباني و اصول اجتماعي –فلسفياينسرزميندارد .

با يك ارزيابي ساده مي توان دريافت كه در فرهنگ اين نوع معماري ، ارزش واقعي به جوهر و هسته باطني آن داده شده است و پوسته ظاهري ، صرفا پوششي مجازي است كه از حقيقتي محافظت مي كند و غناي دروني وسربسته آن تعيين كننده جوهر و هستي راستين بنا است و قابل قياس با وجوهات و فضاي بيروني نيست .

درون گرايي در جستجوي حفظ حريم محيطي است كه در آن شرايط كالبدي با پشتوانه تفكر ، تعمق و عبادت به منظور رسيدن به اصل خويش و يافتن طمانينه‌ي خاطر و آرامش اصيل در درون ، به نظمي موزون و متعالي رسيده است . به طور اعم و بر اساس تفكر شرقي و در سرزمينهاي اسلامي ؛ جوهر فضا در باطن است و حياط دروني ، به وجود آورنده اساس فضا است.

٢- پرهيز از بيهودگي:
در معماري ايران تلاش مي شده كار بيهوده در ساختمان سازي نكنند و از اسراف پرهيز مي كردند. اين اصل هم پيش از اسلام و هم پس از آن مراعات مي شده است. در قرآن كريم آمده “مومنان،آنانكه از بيهودگي روي گردانند”(سوره ي مومنون،آيه سوم.)

اگر در كشورهاي ديگر،هنرهاي وابسته به معماري مانند نگارگري(نقاشي)و سنگتراشي،پيرايه(آذين)به شمار مي آمده، در كشور ما هرگز چنين نبوده است.گره سازي با گچ و كاشي و خشت و آجر و به گفته ي خود معماران،”آمود” و اندود بيشتر بخشي از كار بنيادي ساختمان است. اگر نياز باد در زير پوشش آسمانه (سقف)،پنامي (عايقي) در برابر گرما و سرما ساخته شود يا افراز بنا كه ناگزير پرو پيمون است و نمي تواند به دلخواه معمار كوتاهتر شود،تنها با افزودن كاربندي مي توان آنرا كوتاهتر و “بِاندام” و مردم وار كرد. اگر اُرسي(باز) و روزن با چوب يا گچ و شيشه هاي خرد و رنگين گره سازي مي شود. براي اين است كه در پيش آفتاب تند و گاهي سوزان،پناهي باشد تا چشم را نيازارد و اگر گنبدي از تيزه تا پاكار با كاشي پوشيده مي شود تنها براي زيبايي نيست. وانگهي بايد دانست كه واژه ي “زيبا” به معناي “زيبنده بودن” و تناسب داشتن است نه قشنگي و جمال.

در زيگورات چغازنبيل از ۱۲۵۰ پيش از ميلاد،مي توان كاربرد كاشي را ديد. در اين ساختمان،اِزاره ديوارها را با كاشي آبي آمود كرده اند. چون هنگام رفت و آمد مردم،برخورد به پاي ديوار بيشتر بوده است،و چون خشت در برابر باران آسيب مي ديده،نماي ساختمان را با آجر پوشانده اند.

معماران ايراني در جاهايي كه مردم در آن بر زمين مي نشستند و به ديوار تكيه مي زدند،براي افزايش پايداري ازاره ديوار،آنرا با اندودي از گچ كه با كتيرا آميخته شده بود،تا بلندي يك گز(هر گز برابر ۶۶/۱۰۶ سانتيمتر)اندود مي كردند كه رويه اي سخت به دست مي آمد،به گونه اي كه خراشيدن آن دشوار بود.ازاره بيروني ساختمان را هم بيشتر با سنگ كار مي كردند.

همچنين از كاشي در آمود گنبدها بهره گيري مي كردند و آنرا پر از نقش و نگار مي كردند. اين تكه هاي رنگي كاشي،آسانتر تعمير و بازسازي مي شدند.كاشي عمر زيادي ندارد و پس از زماني از جا كنده شده و فرو مي ريزد،به ويژه در جاهايي كه برف و يخ هم باشد. اگر رويه اي يكرنگ باشد،بازسازي بخش كنده شده دشوار مي شود و كار دو زنگ در مي آيد.ولي هنگامي كه تكه تكه و چند رنگ باشد كار آسانتر است.

٣- مردم واري( محوري):
مردم محوري به معناي رعايت تناسب ميان اندام ‌ هاي ساختماني با اندام ‌ هاي انسان و توجه به نيازهاي او در كار ساختمان ‌ سازي است. در ايران هم مثل مكان ‌ هاي ديگر، معماري هنري وابسته به زندگي است. معمار ايراني بلنداي درگاه را به اندازه بالاي مردم مي ‌ گرفته و روزن و روشندان را چنان مي آراسته كه فروغ خورشيد و پرتو ماه را به اندازه دلخواه به درون سرا مي آورد. پهناي اتاق خواب به اندازه يك بستر است و افراز طاقچه به اندازه اي است كه نشسته و ايستاده به آساني در دسترس باشد و از طرفي تالار كه مخصوص مهمان است به اندازه ‌ اي پهناور و باشكوه بوده كه شايسته پذيرايي باشد.

۴- خودبسندگي:
معماران ايراني تلاش مي كردند ساختمايه ي مورد نياز خود را از نزديك ترين جاها به دست مي آوردند و چنان ساختمان مي كردند كه نيازمند به ساختمايه ي جاهاي ديگر نباشد و “خودبسنده” باشند. بدين گونه كار ساخت با شتاب بيشتري انجام مي شده و ساختمان با طبيعت پيرامون خود”سازوارتر” در مي آمده است و هنگام نوسازي آن نيز هميشه ساختمايه ي آن در دسترس بوده است.

معماران ايراني بر اين باور بودند كه ساختمايه بايد “بوم آورد” يا “ايدري”(اينجايي) باشد. به گفته ي ديگر فرآورده (محصول) همان جايي باشد كه ساختمان ساخته مي شود و تا آنجا كه شدني است از امكانات محلي بهره گيري شود.

براي نمونه در ساخت پارسه(تخت جمشيد)،بهترين را از يك كان(معمدن)در نزديكي دشت مرغاب به دست مي آوردند و با ارابه هاي چوبي به پارسه مي رساندند. اين سنگ را بيشتر براي روكش ديوارهاي ستبرخشتي به كار مي بردند.فرآوردن خشت نيز كاري بسيار ساده بوده است.

معماران ايران تا آنجا كه مي شد تلاش داشتند ساختمايه ي مرغوب به كار برند و با بهترين گونه ي خاك،گچ،آهك و سنگ كار مي كردند.اگر فرآوردن و آماده ساختن آن از همانجا شدني نبود،از جاي دورتر بهره مي گرفتند.براي نمونه چون خاك پيرامون شيراز،”ريگ بوم” بود،به كار آجر ساختن نمي خورد،پس خاك رُس بهتر از لار يا از خان خوره(آباداي ميان را اصفهان) به دست مي آوردند.يا در كناره ي كوير،چون خاك شوره دار بود،آجر خوبي به دست نمي آمد.پس هنگام كار اين آجرها را ميان چند رج خشت مي چيدند و براي از ميان بردن شوره ي آنها،دوغابي به نام “فرش آهك” به كار مي بردند كه با ماسه ي نرم درست مي شد.

نمونه ي ديگر از خودبسندگي و بهره گيري از امكانات موجود،در ساخت ميانسراي(حياط) گود يا “باغچال”يا گودال باغچه در خانه ها بود.براي گودكردن ساختمان و دسترسي به آب،ناگزير بايد خاكبرداري فراواني مي شد.در تهران،آب روگذر بود و از آن براي پركردن آب انبارها بهره مي بردند.در كاشان،زواره و نايين آب زيرگذر بود،براي همين ميانسرا را چنان گود مي ساختند كه تنه ي درختان باغچه در گودي پنهان مي شد.معماران خاك برداشته شده را دوباره در همان ساختمان به كار مي بردند.گود شدن ساختمان به ايستايي تاق ها نيز كمك مي كرد.چون زمين،پشت بند در برابر رانش بود.

باز براي نمونه،در محله ي شارستان يزد،زمين تا ژرفاي دو متري از جنس خاك رُس و پايين تر از آن،جنسي به نام”چلو” يا”كرشك” است كه لايه اي بسيار سخت است. معماران خاك رُس را برداشته و روي لايه ي سخت،با همان خاك ساختمان مي ساختند.

يكي از نكات مهم در معماري ايران اين است كه اساساً يكي از انگيزه هاي بنيادي در ساخت آسمانه خميده ي تاقي و گنبدي و بهره گيري گسترده از آنها،اين بوده كه چوب مناسب براي ساختمان سازي در همه جا يافت نمي شده است.ولي فرآوردن خشت و آجر ساده بود.معماران هم دست به نوآوري هايي زدند كه با خشت و آجر بتوان دهانه هاي بزرگ را پوشاند.آنها گونه هاي فراواني از چفد مازه دار و تيزه دار را به كار گرفتند.

از چفد مازه دار در زيگورات چغازنبيل و از چفد تيزه دار در سد درودزن شيراز بهره گيري شده است.تاق و گنبد را مي شد با خشت كه ساختمايه اي ناپايدار است هم ساخت.براي نمونه،آسمانه يخچالهاي سنتي،گنبد بستو بوده كه با خشت ساخته مي شده،چون بسيار كمتر از آجر،گرماي بيرون را از خود مي گذراند.اين گنبدهاي خشتي بسيار هم پايدار بودند.(در زمين لرزه ي طبس،ساختمان هاي بتني پيش فشرده ويران شدند،ولي يخچالها كه با گنبد كلنبو ساخته شده بودند بر جاي ماندند.)

بدين گونه شايد بتوان انگيزه ي بنيادي بهره گيري از تاق و گنبد در معماري ايران را باور به “خودبسندگي” در ساختمان سازي دانست.

۵- نيارش:
واژه ي”نيارش”در معماري گذشته ي ايران بسيار به كار مي رفته است.نيارش به دانش ايستايي،فن ساختمان و ساختمايه (مصالح)شناسي گفته مي شده است.

معماران گذشته به نيارش ساختمان بسيار توجه مي كردند و آنرا از زيبايي جدا نمي دانستند.آنها به تجربه به اندازه هايي براي پوشش ها و دهانه ها و جرزها دست يافته بودند كه همه بر پايه ي نيارش به دست آمده بود. “پيمون”،اندازه هاي خردو يكساني بود كه در هرجا در خور نيازي كه بدان بود به كار گرفته مي شد. پيروي از پيمون هرگونه نگراني معمار را درباره ي نااستواري يا نازيبايي ساختمان از ميان مي برده،چنانكه يك گِلكار نه چندان چيره دست در روستايي دور افتاده مي توانست با به كار بردن آن،پوشش گنبدي را به همان گونه انجام دهد كه معمار كار آزموده و استاد پايتخت.معماران همراه با بهره گيري از پيمون و تكرار آن را در اندازه ها و اندام ها،ساختمان ها را بسيار گوناگون از كار در مي آوردند. هيچ دو ساختماني يكسان در نمي آمد و هر يك ويژگي خود را داشت،گرچه از يك پيمون در آنها پيروي شده بود.

منبع: تهيه و تنظيم : معماري نيوز



دسته ها : معماري اسلامي ايراني وسبك زندگي | ارسال شده در | (0) نظر
ورود تكنولوژي به عرصه ‏ي زندگي شهري، بروز و ظهور خود را در جنبه‏ هاي مختلفي به نمايش مي‏گذارد. يكي از اين عرصه‏ ها، خانه‌سازي و به گونه‏اي وسيع‏تر، مي‏تواند ساختن شهرك باشد. بدون شك نوع ساخت‌وساز شهرك‌ها بر شيوه‏ي زندگي اهالي آن‌ها در حوزه ‏هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي تأثيرگذار خواهد بود.
بنابراين مي‌توان اين شهرك‌ها را بر اساس قرارگيري ساختمان‌ها در كنار يكديگر و شهرسازي آن‌ها نيز مورد بررسي قرار داد كه برخي از جنبه‌هاي آن ذكر مي‌شود.
آسيب‌شناسي شهرك‌هاي مسكن مهر
يكي از مباني مهم طرح مسكن مهر، كم كردن قيمت
زمين از هزينه‌ي مسكن است. از اين‌ رو، مكان‌يابي براي مسكن مهر به يكي از دشواري‌هاي اين طرح مبدل شده است. بر اين مبنا، عموماً زمين‌هايي كه براي طرح مسكن مهر فراهم شده‌اند خارج از شهرها يا در حاشيه‌ي شهرها قرار دارند كه به نوعي به حاشيه‌نشيني شيك تبديل شده‌اند.
در تعاليم اسلامي محل قرارگيري خانه حائز اهميت و مورد توجه است تا جايي كه علاوه بر آب‌وهواي مكان، توصيه شده است تا در جاهاي پرت و دور از شهر و جامعه خانه‌سازي نشود.
نتايج پژوهش‌ ميان‌رشته‌اي صورت‌گرفته در طرح ساختارشناسي هويت محله‌اي تهران نيز نشان مي‌دهد كه مقياس حد فاصل خانه تا شهر، در وضعيت كلان‌شهري تهرانِ امروز، بر كيفيت زندگي ساكنان اين شهر اثرگذار است. اين پژوهش‌ها نشان مي‌دهند كه مقياس «نزديكي به محل سكونت»، نقش سازنده‌اي در ارتقاي كيفيت زندگي دارد و بر احساس تعلق ساكنان به مكان سكونتشان مي‌افزايد. اين مقياس در هويت‌يابي آن‌ها از طريق سكونتشان در شهر و ايجاد روابط اجتماعي‌ ميان آن‌ها نيز مؤثر است.[۱]
دوري از شهرها موجب اشكالات و معضلات متعددي مي‌شود، از جمله سبب كاهش و از بين رفتن سرمايه‌هاي اجتماعي مي‌گردد،[۲] زيرا از آنجايي كه شهرك‌هاي مسكن مهر غالباً در حومه‌ و با فاصله از شهرها ساخته شده‌اند، اين ‌گونه حومه‏نشيني ميزان زيادي از وقت افراد را به خود اختصاص مي‏دهد. بيشترِ وقت افراد به تنهايي در اتومبيل مي‌گذرد و زمان كمتري با دوستان و همسايگان و يا در نشست‏هاي عمومي براي طرح‏هاي اجتماعي و… صرف مي‏شود. همچنين پراكندگي و حومه‏نشيني باعث از بين رفتن وابستگي دروني به اجتماع مي‏گردد و زمان سفر از حومه به شهر و بالعكس نيز تا حدود زيادي باعث افزايش جدايي بين كار و منزل مي‏شود و فرد احساس وابستگي به محل زندگي خود نخواهد داشت، زيرا از محل و نيازهاي شهر اطلاع خاصي نخواهد داشت و تعلقي نيز به شهر خود، كه سبب امور عام‌المنفعه مي‌شود، ندارد.

همچنين دوري از شهرها و جمع شدن عده‌اي از مردم با پايگاه‌هاي اجتماعي‌ متفاوت و به دور از خانواده و بدون هيچ شناخت و پيوندي نسبت به ساير خانواده‌ها، به نوعي سبب ازهم‌گسيختگي و بي‌هويتي ساكنان مي‌شود و از آنجايي كه افراد هيچ گونه شناختي نسبت به هم ندارند، دچار بي‌هنجاري مي‌گردند و فضا براي انواع ناهنجاري‌هاي فرهنگي مهيا مي‌شود؛ در صورتي كه در محيط‌ها و شهرهاي سنتي، بسياري از اين ناهنجاري‌ها، به دليل هويت‌هاي شكل‌‌گرفته و نظارت نامحسوسي كه افراد بر خود احساس مي‌نمايند، به ندرت رخ مي‌دهد.

عدم توجه به عنصر محله
زيست شهري ايرانيان در سه لايه‌ي متقاطع صورت مي‌گيرد: خانه‌ي مسكوني، محله‌ي شهري، شهر.
محله يكي از عناصر بسيار مهم شهري در شهرسازي گذشته‌ي ايران بوده است كه غفلت از آن در سال‌هاي اخير مشكلات فراواني را در همه‌ي عرصه‌ها (اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي) ايجاد كرده است.
محله در قانون تقسيمات كشوري، به مجموعه‌ي ساختمان‌هاي مسكوني و خدماتي گفته شده است كه ساكنان آن، از لحاظ بافت اجتماعي، خود را اهل آن محل مي‌دانند؛ ليكن در مفهوم عام، محله عبارت است از منطقه‌اي قراردادي با تجمع گروهي از مردم با روابط اجتماعي مستقيم و نزديك كه امكانات رفاهي و گذران اوقات فراغت در آن‌ تنها براي رفع نياز ساكنين تهيه و تدارك مي‌شود.
به طور خلاصه، محله مكاني است كه مردم در آن احساس راحتي مي‌كنند و جامعه‌ي‌ محلي يا اجتماع به گروهي از مردم اطلاق مي‌شود كه در مكان معيني ساكن هستند و ميان آن‌ها روابط مستقيم بر اساس تعلقات سرنوشت و هويت مشترك وجود دارد. به‌ طور كلي، تلاش‌هاي متعددي براي تعريف محله و مفهوم آن صورت گرفته است. محله ممكن است به محل يا مكان جغرافيايي خاص يا به انواعي از ساكنين با علايق مشترك اطلاق شود. با وجود تعاريف فراوان، تأكيد زيادي بر روي انعطاف‌پذيري محله، ايجاد بصيرت و آگاهي از مكان محلي صورت گرفته است.[۳] چندين خصوصيت براي محله در گذشته، به خصوص در يك شهر اسلامي، مي‌توان قائل شد كه عبارت‌اند از:
۱٫ مبناي شكل‌گيري محله عموماً بر اساس تقسيم‌بندي نژادي، قومي، خويشاوندي يا ديني بود و در بسياري موارد، همين امر براي نام‌گذاري بر محله مورد استفاده قرار مي‌گرفت.
۲٫ هر محله داراي گروهي فضا بود كه به آن محله نوعي استقلال نسبت به محله‌هاي ديگر مي‌داد و عمدتاً شامل فضاهاي اصلي شهر، مانند بازار محلي و مغازه‌ها بود.
۳٫ محله در ساخت خود تأثيرپذيري از عوامل اقليمي، اقتصادي و سياسي را نشان مي‌داد.
۴٫ محله‌ها عموماً داراي يك ساختار سياسي و مديريتي بودند كه در يك مجموعه‌ي ساختاري بزرگ‌تر قرار مي‌گرفت.
۵٫ محله‌ها از لحاظ حجم و عناصر تشكيل‌دهنده‌ي خود، بسيار متفاوت بودند. همچنين در شهرهاي سنتي ايران، نواحي مسكوني به محلات مختلف و مجزا تقسيم مي‌شدند. افراد با علايق مشابه يا سوابق يكسان در محلات خود براي راحتي و حمايت و امنيت بيشتر گروه‌بندي مي‌شدند.
در شهرهاي كوچك، به علت تجانس فرهنگي، اساس تقسيم‌بندي محلات بر حرفه و شغل يا مبدأ و خاستگاه متفاوت بود. بنابراين همواره رشته‌اي مشترك وجود داشت كه مي‌شد اعضاي ساكن محله را به آن منسوب كرد. در شهرهاي سنتي، امكان اينكه افراد فقير از غني جدا شوند بسيار كم بود، اكثر مردم با طبقات اجتماعي متفاوت با هم زندگي مي‌كردند.
اگرچه دلايل تشكيل محلات، اغلب پيش‌زمينه‌هاي قومي و خاستگاهي بود، در نهايت اين سيستم تشكيل محلات به تشكيل شهر نيز كمك مي‌كرد. علاوه بر آن، وجود افراد با زمينه‌ي قومي مشترك در ميان محله‌ها و تقسيم شهرها به محلات، به مديريت شهري نيز كمك فراوان مي‌كرد. بيشترين فضا در هر محله، در طول كوچه‌هاي باريك به سكونت‌گاه‌هاي خصوصي اختصاص مي‌يافت. كانون محله‌ يك ميدان مركزي بود كه اغلب در محل تقاطع دو يا چند راه اصلي قرار داشت. هر مركز محله معمولاً يك مسجد و يك حمام جهت رفع نيازهاي اهالي محله داشت.[۴]
از ديگر خصوصيات محله‌ها در گذشته، برگزاري آيين‌هاي اجتماعي و مذهبي بود كه بيشتر در مسجد و تكيه‌ي محل برپا مي‌شد و در واقع باعث برقراري نوعي پيوند نزديك ميان اهالي محل و علاقه‌ي خاص نسبت به محله‌شان مي‌شد. مركز محله مظهر بيشترين تماس‌ها و تجمع افراد هر محله محسوب مي‌شد.
هر محله‌ي مسكوني، ضمن آنكه از طريق يك راه اصلي به بازارِ شهر يا امتداد راه اصلي منتهي به بازار وصل مي‌شد، به همان ترتيب، خود را از فضاي عمومي و پرتحرك آن دور نگه مي‌داشت. فضاي داخلي هر محله، جنبه‌اي نيمه‌خصوصي داشت و فضاي كالبديِ كمتر محله‌اي از پيش طرح مي‌شد. روند عمومي شكل‌گيري محله‌هاي مسكوني تابع رشد اقتصادي و جمعيتي شهر بود و در طول زمان، شكل نهايي خود را مي‌يافت. سيماي داخلي منظري هماهنگ و متناسب را عرضه مي‌كرد و كمتر خانه‌اي بود كه در ارتفاع، خود را از ساير خانه‌ها متمايز كند.[۵]
هر محله در تأمين نيازهاي خدماتي و اجتماعي داراي نظامي تقريباً مستقل بود و تأسيسات و تجهيزات مورد نياز اهالي را در خود جاي مي‌داد. اين نهادها و تجهيزات از نظر كالبدي در فضايي قرار مي‌گرفتند كه در حد امكان، بهترين نحوه‌ي دسترسي را براي اهالي فراهم مي‌آوردند. به همين ترتيب، مركز محله مكان استقرار آن‌ها بود و در محل تقاطع راه‌هاي اصلي محله و در اغلب موارد در مركز فيزيكي محله شكل مي‌گرفت.
در ضمن مركز محله، علاوه بر تأمين نيازهاي معنوي و دور‌ه‌اي اهالي، همواره به عنوان فضايي براي تجمع و گذران اوقات فراغت اهالي محله به شمار مي‌رفت. احداث بناها و فضاهاي عمومي در مركز محله به دو گونه صورت مي‌گرفت؛ نخست اهالي هر محله با يكديگر همكاري مي‌كردند و با تأمين هزينه و نيروي كار لازم، فضاهاي مورد نياز و ضروري را مي‌ساختند. در حالت دوم، اعيانِ محله، خود به تنهايي هزينه‌ي احداث بناها و مجموعه‌هاي عمومي را به عهده مي‌گرفتند.[۶]
بدين ترتيب، با خصوصيات گفته‌شده، محله چندين نياز اهالي را برطرف مي‌كرد: نيازهاي ارتباطي، نيازهاي مديريتي و نيازهاي حمايتي. همچنين محله سيماي خاص خود را داشت كه در كل، به شهر هويت مي‌بخشيد. مركز محله با تجمع عناصر نشانه و مرز محله نيز با كوچه‌هايي شاخص‌تر از انواع خود معرفي مي‌شد و لبه‌هايي را با قدرت بصري زياد در تصوير ايجاد مي‌كردند. اين تصوير آن قدر روشن و واضح بود كه هر كس قادر به شناسايي و بازنمايي خود در محله بود.
به عبارت ديگر، محله ركني مابين خانواده و شهر است. محله از خانه‌هاي مجاور، در يك فضاي جغرافيايي خاص تشكيل مي‌شود و خانواده نسبت به محله‌ي مسكوني خود، احساسي شبيه خانه‌ي مسكوني خود را دارد و با ورود به محله، خود را در يك محيط آشنا و خودي مثل خانه مي‌بيند. بنابراين محله از تجمع و پيوستگي، معاشرت نزديك، روابط محكم همسايگي و اتحاد غيررسمي ميان ‌گروهي از مردم به وجود مي‌آمد.
همچنين محلات بنيادي‌ترين عناصر شهري هستند و استوارترين و پرشورترين فضاي زيستي شهروندان محله‌ها محسوب مي‌شوند؛ چرا كه بررسي‌ها نشان مي‌دهد فرد ايراني بيش از آنكه در گستره‌ي خانه يا گستره‌ي بازار و پهنه‌ي فراگير شهر حضور داشته باشد، در محله‌ي خود حضور و عينيت داشته است.
پيش از اين، جمعيت محله‌ها از افرادي تشكيل مي‌شد كه از جهت شغل يا اعتقادات ديني يا سابقه‌ي قومي بسيار به يكديگر شبيه بودند و به اصطلاح به فرهنگ مشترك خو گرفته بودند و از هنجارهاي آن پيروي مي‌كردند.
به‌ طور كلي، ويژگي مهم و مثبت محله، داشتن نوعي روح جمعي بود كه مظاهر آن، وحدت و پيوستگي افراد به يكديگر و احساس يگانگي و نيز آمادگي براي مساعدت و همكاري در راه حفظ شعار محله و بهبود اوضاع آن بود. هر محله با ارائه‌ي خدمات روزمره‌ي مورد نياز خود و با ايجاد نمادهاي محله‌اي و ويژگي‌هاي خاص، موجب مي‌شد ساكنان آن نوعي احساس تعلق و هويت داشته باشند تا جايي كه هر شهروند با نام محله‌اي كه در آن مي‌زيست شناخته مي‌شد.
با تحولات سريع دوران معاصر، ورود به مرحله‌ي گذار و تغيير زيربناهاي معيشتي و روابط اجتماعي، اين فعاليت به هم ريخت. تقريباً اصول شهرسازي در شهرهاي ايران رعايت نشده است. بيشتر شهرها يا شهرك‌هايي كه مسكن مهر در آن‌ها قرار گرفته‌اند؛ يا در گذر جاده‌ياصلي‌اند، به گونه‌اي كه جاده‌ي اصلي وارد شهر شده و بعد از شهر خارج شده است و دوباره بهجاده‌ي اصلي مي‌رسيم؛ يا در فضايي بدون توجه به عنصر محله بنيان نهاده شده‌اند.
در گذشته جهت مديريت آباداني، پاك‌سازي و ايجاد امنيت و… از اهالي محله مشاركت مي‌خواستند و در تمام مسائل مربوط به محله، نقش شهروندان حائز اهميت بود، ولي به‌ مرور اين نقش از مردم گرفته شد و ساكنان محله‌ها از هويت خاص محله‌ي خود تهي شدند. در چنين وضعيتي، شهروندان خود را منفعل و جدا از محله و شهر احساس مي‌كردند و همچنين مسائل شهر در غيبت شهروندان اداره مي‌شد. در اين بين، محله‌ها و شهر‌ وضعيت ناپايداري مي‌يابند و تعهد در اين جامعه، به عنوان فرصتي براي با فضيلت شدن و خدمت به جامعه تلقي نمي‌شود.
در سال‌هاي اخير، متأسفانه محله رفته‌رفته ساختار و كاركرد‌هاي ديرينه‌ي خود را از دست داد و به «منطقه»، يعني واحدي كه دولت براي اجراي برنامه‌هاي خود برساخته است، تبديل شد كه اين روند در ساخت شهرك‌هاي مسكن مهر نيز دنبال شد. در چنين جمعي، افراد با داشتن فرهنگ‌ها و عادات و آداب گوناگون و… بر حسب اتفاق در كنار يكديگر سكني گزيده‌اند و خود را در برابر دولت و نسبت به آن طلبكار مي‌ديدند. در واقع ساكنان مناطق جديد، به جاي آنكه مانند محله‌هاي قديم، خود را در امور آن سهيم و در برابر پيشامدها مسئول بدانند، از دولت مي‌خواهند كه همه‌ي مشكلات را حل كند.[۷]

 فقدان هويت شهري

از آنجايي كه «هويت» مجموعه‌اي از صفات و مشخصاتي است كه باعث «تشخص» يك فرد يا اجتماع از افراد و جوامع ديگر مي‌شود؛ شهر نيز به تبعيت از اين معيار، شخصيت مي‌يابد و مستقل مي‌گردد. هويت در شهر به واسطه‌ي ايجاد و تداعي «خاطرات عمومي» در شهروندان، تعلق خاطر و وابستگي را نزد آنان فراهم مي‌كند و شهرنشينان را به سوي «شهروند شدن» كه گستره‌اي فعال‌تر از ساكن شدن صرف دارد، هدايت مي‌كند. پس هرچند كه هويت شهر خود معلول فرهنگ شهروندان آن است؛ ليكن فرآيند شهروند‌سازي را تحت تأثير قرار مي‌دهد و مي‌تواند باعث تدوين معيارهاي مرتبط با مشاركت و قضاوت نزد ناظران و ساكنان شود.
هويت يك معيار رشد براي شهر است. به عبارتي ديگر، وقتي يك شهر يا جامعه رشد مي‌كند، بخشي از صفات هويتش در جريان رشد تغيير مي‌كند و سامان‌دهي جديدي مي‌يابد. در اين ساختار، بايد هويت شهري به عنوان يك معيار براي توسعه و عاملي براي ارتقاي كيفيت محيط مطرح شود تا بتواند زمينه‌هاي مشاركت و امينت افراد را فراهم كند. هويت شهري را بايد نوعي هويت جمعي به حساب آورد كه البته عنوان هويت محله‌اي و شهري زماني معني‌دار خواهد بود كه تبلور عيني در فيزيك و محتواي شهر داشته باشد، به شرطي كه هنجار هويت درست فهميده شود.
عناصر هويتي
 از آنجا كه هر شهر داراي دو بُعد كاركردي و كالبدي است، لذا ابعاد مختلف هويتِ وابسته به آن نيز داراي دو وجه مذكور خواهد بود. بنابراين در يك تقسيم‌بندي كلي، ابعاد هويت شهري را مي‌توان در قالب همين دو بُعد مجزا ساخت: عناصر كالبدي يا ظاهري شهر و عناصر كاركردي يا محتوايي شهر.
اولين برخورد با هر شيء، پديده يا موجودي، سيما و كالبد ظاهري آن است؛ وجهه‌اي قابل ادراك كه با حواس پنج‌گانه به راحتي قابل تشخيص و بازشناسي است. بنابراين اولين تفاوت ميان دو موجود عيني نيز از طريق ظاهر آن معين مي‌گردد. با اين توضيح، حال اگر در تعريفي اوليه، شهر را مجموعه‌اي از ساختمان‌ها، عناصر و مراكز شهري بدانيم، بي‌شك مي‌بايست ظاهري براي آن متصور شويم كه در صورت داشتن هويت يا ساخته شدن آن و هر فعل ديگري، بتواند منحصر به خود باشد. به ‌طور كلي، شهر اسلامي از نظر كالبدي بايد داراي ويژگي‌هاي زير باشد:
اولين اصل بازگو‌كننده‌ي ويژگي يا ماهيت شهر اسلامي همانا سازگاري يا تطابق طرح و شكل ساختماني شهر با شرايط طبيعي، اعم از موقعيت طبيعي (توپوگرافي) و شرايط آب‌وهوايي است. استفاده از مفاهيمي چون حياط‌خلوت، تراس، خيابان‌هاي باريك و باغ‌ها، بيانگر اين شرايط بوده‌اند. اين قبيل عناصر به منظور تطابق با شرايط آب‌وهوايي گرم حاكم بر محيط زندگي مسلمانان طراحي مي‌شده‌اند.
دومين اصل، سازگاري كالبد شهري با باورهاي فرهنگي و مذهبي است. باورهاي مذهبي، كانون يا هسته‌ي اصلي زندگي فرهنگي مردم مسلمان را تشكيل مي‌دهند. از اين ‌رو، مسجد در سلسله مراتب نهادي و مكاني از جايگاه عمده و كانوني برخوردار است. باورهاي فرهنگيِ تفكيك‌‌كننده‌ي زندگي خصوصي و عمومي، به نظام مكان ميان مصارف و مناطق نظم مي‌بخشد.
در نتيجه، طرح شهري شامل خيابان‌هاي باريك و بن‌بست‌هاي جداكننده‌ي قلمروهاي خصوصي و عمومي از يكديگر بود و اين در حالي است كه مصرف زمين بر تفكيك يا جدايي زن از مرد تأكيد داشت. در نتيجه، هر گونه فعاليت اقتصادي كه با مبادله و حضور اجتماعي سروكار داشته باشد از كاربري مسكوني (خانه‌هاي شخصي) جدا بود و بيشتر اين قبيل فعاليت در مناطق عمومي و خيابان‌هاي اصلي تمركز داشت.
روابط اجتماعي و فيزيكي ميان قلمروهاي خصوصي و عمومي، ميان گروه‌هاي اجتماعي و محله‌‌ها، همچنين بازتاب‌دهنده‌ي قوانين شريعت (قانون اسلامي) بوده است. اصل حريم شخصي به قانون تبديل مي‌شد و ارتفاي ديوار را بالاتر از ارتفاي فرد شترسوار تعيين مي‌كرد. اين مورد و قوانين مربوط به حقوق مالكيت، براي مثال، از جمله عوامل تعيين‌كننده‌ي شكل (يا فرم) شهر اسلامي بوده است.
سومين ويژگي، رعايت اصول اجتماعي در شهر است. سازمان اجتماعي جامعه‌ي شهري بر اساس گروه‌بندي‌هاي اجتماعي مبتني بر چشم‌اندازهاي فرهنگي، خاستگاه‌هاي قومي و هم‌خوني مشترك، استوار است. بنابراين توسعه در جهت برآورده ساختن اين گونه نيازهاي اجتماعي، به‌ ويژه اتحاد خويشاوندي، دفاع، نظم اجتماعي و اعمال مذهبي بايد در حركت باشد.
در گذشته، در شهرهاي اسلامي، عواملي چون ساختارهاي خانوادگي گسترده، حريم شخصي، تفكيك جنسي و تعامل اجتماعي نيرومند به وضوح در شكل ساختماني متراكم منازل حياط‌دار متجلي و متبلور بوده است.
با توجه به اصول كالبدي هويت شهري مشخص مي‌گردد كه در شهرك‌هاي مسكن مهر، غالباً به عناصر كالبدي و سيمايي هويت شهري توجه نمي‌شود و ما در تمام شهرك‌هاي مهر، با يك نوع از شهرسازي مواجهيم كه در تمام مناطق، به همان يك شكل اجرا مي‌شود. همچنين اين نوع شهرك‌سازي بي‌توجه به رعايت اصول اسلامي و اجتماعي است؛ تا جايي كه در برخي از شهرها كه پيش‌بيني جمعيت بيش از نيم‌ميليون نفر شده است، تنها يك مسجد بدون توجه به مكان آن در نظر گرفته شده است. همچنين بسياري از اين شهرك‌ها فاقد هر گونه سمبل‌هاي ايراني‌اسلامي هستند.
از نظر محتوايي نيز با قبول شهر به عنوان موجودي زنده، ديگر نمي‌توان تنها به بُعد ظاهري آن نگريست. حال اگر بُعد محتوايي يك شهر را منبعث از ابعاد هويتي انسان‌هاي آن بدانيم، شامل جمعيت (كمّي و كيفي) و فرهنگ شهر يا شهروندان (نژاد، زبان، هنر، پوشش و…) مي‌گردد. بنابراين در اين بُعد، انسان به عنوان محوريت اصلي تلقي مي‌شود. بي‌توجهي به اين عنصر انساني و نبود همگوني فرهنگي و حضور افرادي با فرهنگ‌ها و هويت‌هاي گوناگون در شهرك‌هاي مسكن مهر، باعث شده است شهر از نظر محتوايي نيز بي‌هويت شود.(*)

 پي‌نوشت‌ها:

[۱]. اسماعيلي شبنم السادات ، محله و شيوه‌ي زندگي قشر متوسط در كلانشهر تهران، انديشه ايرانشهر، سال پنجم، شماره ۱۴-۱۵، ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ ص ۴۲٫
[۲]. پاتنام در كتاب بولينگ يك نفره حومه نشيني و پراكندگي شهري را ده درصد در كاهش سرمايه اجتماعي مؤثر مي‌داند.
[۳]- حسيني و سليماني مقدم، توسعه‌ي شهري و تضعيف مفاهيم محله‌اي، نشريه‌ي مسكن و انقلاب، شماره‌ي ۱۱، بهار ۱۳۸۵٫
[۴]. مسعود خيرآبادي، شهرهاي ايران، ترجمه‌ي حاتمي‌نژاد و حافي، تهران، ۱۳۷۶،‌ مهشيد، ص ۱۰۶٫
[۵]. دهقاني زكيه، بررسي انسان‌شناسانه هويت قومي- جماعتي در يك محله ،تهران،۱۳۸۹، پايان‌نامه مقطع كارشناسي ارشد.

[۶] .خيرآبادي، پيشين، ص



دسته ها : معماري اسلامي ايراني وسبك زندگي | ارسال شده در | (0) نظر

تمامی حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ برای پایگاه تخصصی سبک زندگی اسلامی- ایرانی محفوظ است

طراحی شده توسط :سایت ثامن تم

ویرایش شده توسط :حسین رضایی

صفحه بعدي صفحه قبلي

X